سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روز قیامت سه تن شفاعت می کنند : پیامبران، سپس دانشمندان و پس از آن شهیدان . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :0
کل بازدید :4374
تعداد کل یاداشته ها : 5
103/2/7
2:4 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
رضا[0]
فتوت پیشه پیغمبران است

خبر مایه
پیوند دوستان
 
آینه های عارف

 

((یا ایها العزیز مسنا واهلنا الضر وجئنا ببضاعة مزجاة فأوف لنا الکیل وتصدق علینا ان اللة یجزی المتصدقین))

 

عصر یک جمعه ی دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟چرا آب به گلدان نرسیده است؟چرا لحظه ی باران نرسیده است؟ وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،فقط برد، زمین مرد، زمین مرد ،خداوند گواه است،دلم چشم به راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است، ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی...

عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی گل نرگس؟ به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است زجنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم! که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت. نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم توئی ،آجرک الله!عزیز دو جهان یوسف در چاه ،دلم سوخته از آه نفس های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپرشده، همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج، نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی، به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی، به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد، نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد، شب من روزن مهتاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچاره ی دلداده ی دلسوخته ارباب ندارد...تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی...

 

گریه کن ،گریه وخون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم، و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است، به گستردگی ساحل نیل است، و این بحر طویل است وببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضهی مکشوف لهوف است، عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است، و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ،ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است، ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است، ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنهی یار است و زنی محو تماشاست زبالای بلندی، الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که «الشّمرُ ...»خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...» دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی، تو خودت کرب و بلایی، قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی، تو کجایی ... تو کجایی...

 سیدحمیدرضا برقعی

 


90/4/8::: 3:42 ع
نظر()
  
  

 

 به انتقام گذشته مشغول مباش

 پس ای پسر، جهد کن تا به هر صنعت که باشی پیش بین باشی و با جوانمردان قرین باشی تا از جهان گزین باشی. و از هر طایفه که هستی و باشی اگر طریق جوانمردی خواهی سپردن با حفاظ باش و سه چیز مادام بسته دار؛ چشم و دست و زبان، از نادیدنی و ناکردنی و ناگفتنی و سه بردوست و دشمن گشاده دار؛ در سرای و سر سفره و بند کیسه بدان قدر که تو را طاقت بود. و دروغ مگوی که همه ناجوانمردی اندر دروغ گفتن است و اگر کسی اعتمادی کند بر جوانمردی تو، اگر خود عزیزتر کسی از آن تو کشته باشد و بزرگتر دشمنی از آن تو بود، چون خویشتن به تو تسلیم کند و به عجز اقرار دهد و از همه خلق اعتماد بر جوانمردی تو کند اگر جان تو در آن کار بخواهد رفت، بگذار تا رود و باک مدار و از بهر او به جان بکوش تا تو را جوانمردی رسد، و نگر هرگز به انتقام گذشته مشغول نباشی و بر وی خیانت نه اندیشی که خیانت کردن در شرط جوانمردی نیست.

قابوسنامه عنصرالمعالی

 


  
  

حدیث‌ جوانمردی‌ و ناجوانمردی

مردی‌ با اسب‌ از شکار برمی‌ گشت، نزدیک‌ غروب‌ بود. دید مردی‌ در کنار جاده‌ افتاده‌ است، عنان‌ مرکب‌ برکشید و گفت: آیا کمکی‌ از من‌ بر می‌آید؟
مرد افتاده‌ گفت‌ تا ساعاتی‌ دیگر شب‌ تیره‌ فرا می‌رسد و من‌ در بیابان‌ تاریک‌ تنها می‌مانم‌ و ممکن‌ است‌ درندگان‌ برای‌ دریدن‌ و کشتن‌ من، چنگ‌ و دندان‌ تیز کنند جوانمردی‌ کن‌ و اگر می‌توانی‌ من‌ را بر ترک‌ اسبت‌ بنشان‌ و به‌ یک‌ آبادانی‌ برسان.
مرد سوار، بر افتاده‌ نیازمند گفت: این‌ کمترین‌ کمکی‌ است‌ که‌ از من‌ بر می‌آید، سوار شو.
مرد افتاده‌ و نگران‌ بر ترک‌ اسب‌ نشست‌ و سوار هی‌ بر مرکب‌ زد و تاخت‌ آورد. چند تک‌ که‌ رفت‌ مرد مهمان‌ از سر ناجوانمردی‌ صاحب‌ اسب‌ را غافلگیر کرده‌ از مرکب‌ به‌ زیرانداخت‌ و هی‌ بر اسب‌ زد و گریخت‌ و صاحب‌ اسب‌ و مدد رسان‌ خود را در شب‌ تیره‌ و تاریک‌ تنها گذاشت‌ تا گرگان‌ و سگان‌ بدرندش!
لحظه‌ای‌ چند گذشته‌ بود که‌ سواری‌ رسید به‌ مرد افتاده‌ یعنی‌ همان‌ صاحب‌ اسب‌ گفت: آیا می‌توانم‌ به‌ شما کمکی‌ کنم؟ ایا سوار می‌شوید تا شما را به‌ شهر برسانم؟ میدانید فردی‌ که‌ نیکی‌ کرده‌ و اسبش‌ را در تاریکی‌ شب‌ از دست‌ داده‌ بود چه‌ گفت: گفت‌ نه! سوار نمی‌شوم‌ فقط‌ هر چه‌ زودتر تاخت‌ کن‌ و خودت‌ رابه‌ اسب‌ سواری‌ که‌ با شتاب‌ پیش‌ از تو می‌تاخت‌ برسان‌ و به‌ او بگو: ای‌ ناجوانمرد! داستانی‌ را که‌ میان‌ تو و آن‌ صاحب‌ اسب‌ در چند دقیقه‌ پیش‌ اتفاق‌ افتاد برای‌ کسی‌ نقل‌ نکن‌ و پیش‌ خودت‌ نگهدار زیرا اگر بر کسی‌ نقل‌ کنی‌ ریشه‌ جوانمردی‌ برای‌ همیشه‌ قطع‌ می‌شود و دیگر کسی‌ دست‌ کسی‌ را نخواهد گرفت!

 

 


90/3/1::: 5:7 ع
نظر()
  
  

 

اندیشه جوانمردی در اسلام

 

با دقت و تأمل در اندیشه ها و سلوک علمی و عملی عالم اسلام و ایرانیان به تفکری برمی خوریم که آن فتوت یا جوانمردی و تفکر و جهان بینی و اخلاق والای آن است.

لفظ جوانمردی (فتوت) و جوانمردان (فتیان) ریشه قرآنی داشته و گواه این مدعا است که آئین فتوت و صفات جوانمردی ریشه در باطن ملکوتی انسان های آزاده و موحد در جهان ناسوتی از صفات حضرت حق بوده که بر بنده حقیقت جو افاضه می شود (فتوت) جوانمردی در قرآن چهار بار اکمل و صراحتاً بیان گردیده است. در این کتاب عظیم الشأن لفظ فتی برای اولین بار در مورد حضرت ابراهیم (ع) و بار دوم به نام حضرت یوسف(ع) و بار سوم در مورد حضرت یوشع ابن نون و بار چهارم به اصحاب کهف اطلاق گردیده است.

گذشته از جوانمردانی که ذکر شد آزادمردان دیگری نیز مانند حضرت ختمی مرتبت (ص) به امر خدا پا در عرصه کره خاکی گذارده و آزادگان و پهلوانان راستین را روحی دوباره بخشیدند چنانچه با جوانمردی ایشان خوی توحش و وحشی گری اقوام خودی و بیگانه مبدل به روحانیتی عالم گیر و اخلاق فاضله گردید و تربیت یافته گان حضرت ایشان آیین جوانمردی واقعی را نسبت به همنوعان خود مرعی داشته و در نتیجه عرفات فتوت به اوج و منتهای خود رسید. حضرت محمد (ص) از اوان کودکی با تفضل خداوند متعال رهسپار طریق و آیین و اخلاق فتوت شده و از غایت صفات راستین انسانی و نوای توحیدی و اخلاق جوانمردی به جامه پیامبری آراسته و پیراسته گردیدند.

ابن بهار حنبلی بغدادی که قدیمی ترین کتاب اهل فتوت منسوب به اوست روایتی از امام جعفر صادق(ع) به نقل از پیامبر(ص) در مورد علامات و نشانه های فتیان امت شان نقل می کند؛ جوانمردان امت من ده نشان دارند، راستگویی، وفای به عهد، ادای امانت، ترک دروغگویی، بخشودن بر یتیم، دستگیری، بخشیدن آنچه رسیده، بسیاری احسان، خواندن مهمان، حیا. بعد از آن حضرت شاگرد مکتب و تربیت یافته مستقیم ایشان حضرت علی (ع) نیز سرآمد فتیان و جوانمردان روزگار خود شدند که آوازه جوانمردی ایشان توسط سلمان پارسی و هرمزان شاهزاده ایرانی به گوش مردمان این سرزمین کهن رسید و آنان را مجذوب خود نمود و ایرانیان منجی و آرمان های پهلوانان خود را در ذی وجود حضرت مولا(ع) تجسم و تصور نمودند و وجود منور آن حضرت یادآور پهلوانان راستین دوران های کهن ایرانی مانند هوشنگ و کیخسرو و فریدون و رستم بود، همچنین سلمان فارسی توسط اهل فتوت استاد تمامی صنوف برشمرده شده و سلسله نسب خود را به وی می رسانند.

لویی ماسینیون می نویسید: اساس ورود به هر یک از اصناف صنعتکار مسلمان در شرق در مدت ششصدسال بر پایه مجموعه ای از مراسم رمزی استوار بوده است و آن فتوت که در تعلیمات توده ای عرب و ایرانی و ترک نقش بسته است و قدیمی ترین آن به زبان ترکی آذری متعلق به سال ششصد ونود است تکیه دارد و در آن چهره سلمان همه چهره های دیگر را به کسوف برده است، سلمان استاد افضل کلیه اصناف است. حضرت مولا (ع) در دامان پیامبر (ص) رشد و نمو یافتند و به مبانی عالی فتوت و جوانمردی که در باطن قرآن نهفته بود آشنا شده چنان مجذوب این آرمان ها و اندیشه ها گردیدند که همواره با سیرت و صفات فتیان و جوانمردان راستین روزگار گذرانده و در میادین علمی و عملی خویش این طریقت را به اثبات رساندند و نهج البلاغه مؤید اندیشه حضرت ایشان است.

در این میان جوانمردان ایرانی با الهام از تعالیم قرآنی و سیره زندگی حضرت ختمی مرتبت(ص) و ابوتراب(ع) لفظ فتوت را همانند لفظ جوانمردی پذیرا شدند، با این که جوانمردان و پهلوانان ایرانی تعصب خاصی به حفظ سنن و آرمان پهلوانی ملی خود داشتند ولی لفظ قرآنی فتوت به احترام و تأثیر عمیق اسلام وارد سنت های این آئین شده و بشدت در هم ممزوج گردید. جوانمردان و پهلوانان ایرانی گمشده خود را در ذی وجود مولا علی(ع) یافته و سر بر آستانشان ساییدند و خود را کمر بسته حضرت برشمردند و سلمان فارسی در این میان نقش مهمی ایفا کرده و تعالیم راستین قرآن و طرز سلوک علی (ع) را به ایرانیان انتقال دادند و جوانمردان ایران نیز واله سیرت اسدالله(ع) شدند چنانچه در قیام حسین بن علی(ع) ایرانیان معاضدت هایی با ایشان کرده و حتی در واقعه کربلا عده ای از جوانمردان ایرانی در رکاب سالار شهیدان جان به جان آفرین تسلیم کردند و همچنین در یاری خاندان شیعی زیدی از هیچ اقدامی فروگذاری نکردند و هر موقع فرصتی یافتند نام علی (ع) را بر زبان رانده آرزوی حکومت علوی و سلوک و سیره ایشان را در سینه ها داشتند و عباسیان با این ترفند غاصب حکومت شده و به نام آل علی توسط ایرانیان به حکومت رسیدند و در ادوار بعدی سلسله های آل بویه و سربداریه و صفویه که به دست عده ای از پیروان جوانمردی تأسیس شد نمونه ای از این تلاش و اندیشه و آرمان ایرانیان در ادوار مختلف بوده است.

حضرت به جهت شجاعت و صلابت در میادین جنگ و همچنین احاطه در علوم و فنون و سیر و سلوک واقعی به سرور فتیان عالم ملقب گردیدند و حلقه فتوت تا پایان کره ارض بر مدار ایشان خواهدچرخید و جوانمردان عالم تأسی به سیره و صفات ایشان نموده و در سیر زندگی خاکی به کار خواهند بست.همین سیرت و صفات و سلوک راستین سبب شد تا حضرت ایشان را به پهلوان آئینی و دینی ایرانیان تبدیل نماید و حضرت قبله عالم فتیان جوانمردان و پهلوانان ایرانی و غیرایرانی باشند.

پهلوانی و جوانمردی و عیاریتی که حضرت در سیر زندگی خویش در تمامی میادین علمی و عملی با شجاعت و سلحشوری تام و دور از آلودگی های دنیوی و در کسوت مردانگی درس اخلاق و شجاعت توأم با عرفان ناب قرآنی را به آزادگان جهان دادند و لفظ مبارکشان با عرفان جوانمردی و ایثار و سلحشوری و انسانیت توأم گردید.

جریان فکری و عملی پهلوانی و جوانمردی که در وجود ایرانیان قبل از اسلام ساری وجاری بود و به علل مختلف تضعیف شده بود با نور قرآنی و حقیقت محمدیه منور گردیدو توسط ائمه اطهار(ع) در کالبد این ملت رنج کشیده دمیده و پیروان این آئین در سرزمین کهن ایران در خدمت قرآن و رکاب ائمه اطهار(ع) به اشاعه تفکر شیعی که همان طریق جوانمردان و آزادگان بود پرداختند و ایرانیان از شاگردان بلامنازع عصر ائمه(ع) بوده و از بذل جان و مال ذره ای در راه اندیشه های شیعی کوتاهی نکردند.

زندگی ائمه اطهار(ع) که توأم باعرفان ناب و جوانمردی بود سرمشق سالکین راستین این آئین در ایران زمین قرار گرفت و جرگه های عیاران و حلقه های فتیان از طرز سلوک اخلاقی ایشان پدیدار گشت و نهضت های شیعی به وجود آمده بعد از آن به دست جوانمردان و پهلوانان خود گواه این مدعا می باشد و چون فتیان به اخلاق والا و الهی گونه توجه خاصی مبذول می داشتند همین امر سبب شد تا در ادوار بعدی فتوتنامه هایی که توسط صنوف مختلف جزو قوانین هر صنف ایجاد شد از الگو و پیوند با قرآن و ائمه اطهار (ع) به هم گره خورده و سفارش حضرت ختمی مرتبت(ص)به قرآن و عترتشان و ادامه جریان شیعی اسلامی ایرانی و بخصوص در میان جوانمردان و پهلوانان تداوم یافت نشانگر این پیوند می باشد. فتوتنامه هایی مانند فتوت آهنگران، سراجان، چیت سازان و رنگرزان مؤید توجه به آن می باشد.فتیان و جوانمردان ایران زمین در تأثیر اندیشه های شیعی، ادبیات و فرهنگ باستانی خود را به ادبیات و فرهنگ و سنن قرآنی و شیعی تغییر دادند و این امر حتی در مسئله مهم انتظار و ظهور منجی که قدمتی به اندازه تفکر توحیدی ایرانی داشته با فرهنگ اسلامی شیعی منطبق گردید. بنابراین فرزند علی(ع) و فاطمه زهرا(ع) پهلوان و منجی سلحشوری خواهد بود که جهان را از بیداد، پلیدی و آلودگی پاک خواهد نمود و عدل، داد و دهش را که از اصول آئین پهلوانی بوده به امر خداوند در جهان گسترده خواهند فرمود.

به نقل از روزنامه ایران، شماره 4611، 5/7/89، صفحه 22 (اندیشه) 

 


90/2/15::: 3:27 ع
نظر()
  
  


علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را

که به ماسوا فکندی همه سایه‌ی هما را

****

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین

به علی شناختم به خدا قسم خدا را


****

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

چو علی گرفته باشد سر چشمه‌ی بقا را

****

مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ

به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

****

برو ای گدای مسکین در خانه‌ی علی زن

که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

****

بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من

چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا

****

بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب

که علم کند به عالم شهدای کربلا را

****

چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان

چو علی که میتواند که بسر برد وفا را

****

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را

****

بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت

که ز کوی او غباری به من آر توتیا را

****

به امید آن که شاید برسد به خاک پایت

چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را

****

چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان

که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

****

چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم

که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را

****

«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی

به پیام آشنائی بنوازد و آشنا را»

****

ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب

غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا

---------------
(شهرِیار)


90/1/7::: 10:11 ع
نظر()